
هر چند بر مبنای انسانیت و اسلامیت، هر افغانستانی ای از درد و الم هر انسان و هر مسلمانی در هر گوشه دنیا غمگین و اندوهگین می شود اما آنچه در پاکستان صورت گرفت، نمادی کوچک از شرارت های بزرگ جنرالان و نظامیان پاکستانی بود که بی هیچ رحم و مروتی بر مردم مظلوم و درد دیده ما روا داشتند. بر مبنای همان مقوله مشهور قدیمی که می گوید: عاقبت چاه کن در چاه افتد می توان گفت: سرانجام آتش افروزان در آتشی سوختند که از سی سال بدینسو مردم ما را در آن سوزانیدند و درد دادند و شکنجه نمودند.
هرچند هر کودکی که در این فاجعه آسیب دید و قربانی شد و به شهادت رسید، همانند برادران هر افغانستانی آزاده است ، اما انگشت اتهام به سوی کسانی دراز می شود که این حربۀ مخوف را در دستگاه های استخباراتی و جهنمی شان ایجاد و از آن به عنوان اهرمی فشار برای در بند کشانیدن ملتی آزاده استفاده کردند که جان های شان را فدای آزادی و غرور شان می کنند.
اینکه نواز شریف نخست وزیر پاکستان حمله بر این مکتب نظامی را وحشتناک توصیف کرد مضحکترین تعریفی است از زبان شخصی چون او، زیرا این شخص و همفکران او در دستگاه های استخباراتی پاکستان، هیچگاهی نتوانستند و نخواستند ببینند که کودکان افغانستانی چگونه قربانی جنون هراس افگنانی می شوند که جز کشتن و نابود ساختن هیچ هدف و ایده و آرمانی ندارند.
اظهارات وحشتزده نواز شریف مبنی بر سرکوبی طالبان و درخواست برای هماهنگی میان افغانستان و پاکستان برای مبارزه قاطع و دوامدار با طالبان مسلح و به دنبال آن، سفر راحیل شریف رییس ستاد کل ارتش پاکستان و رضوان اختر رییس سازمان استخباراتی آی اس آی به کابل، نمایانگر اوج وحشت دولتمردان پاکستانی از فاجعه ای است که توسط تنی چند از دست پروردگان خود شان صورت گرفت می باشد.
با اینحال اظهارات مریض و کنایه آمیز این مقام ها در مورد حضور ملافضل الله رهبر طالبان پاکستانی در قلمرو افغانستان، نمایانگر این نکته است که این کشور همچنان به مسیر اشتباهش ادامه می دهد و در صدد ریختن برف خود بر بام دیگران است.
با این حال می توان به صراحت گفت که اگر دولتمردان افغانستانی به سیاست تواضع و تضرع دوران کرزی در برابر جنرالان پاکستانی ادامه دهند، این کشور همچنان به سیاست ترور و توطئه در برابر افغانستان و مردم مظلوم آن ادامه خواهد داد.
در حالی که همگان می دانند پاکستان هم مادر و هم دایه پدیده شوم طالبانی در منطقه است و این حرکت ها هم بیشتر نمادین و فریبنده است تا واقعی و صادقانه. این جنرالان که خود را در برابر خشم عامه مردم کشور، منطقه و جهان می بینند می کوشند تا مزورانه به تکاپو درایند و فضا را به گونه ای ترسیم کنند که از یکسو خشم مردم فروکش کند و از جانبی هم، همچنان به ادامه سیاست های تبه کارانۀ شان ادامه دهند.
می توان به صراحت گفت که قربانیان اصلی این مافیای دولتی مردم پاکستان است که از یکسو تاوان سکوت در برابر سیاست های جنون آمیز دولتمردان خود را می پردازند و ازجانبی قربانی خشم و خشونت افراط گرایان و عقده های دیرینه گروه هایی می شوند که به نام اسلام از هیچ جنایتی دریغ نمی کنند و ابا نمی ورزند.
بهترین گزینه برای پایان بخشیدن به این تراژیدی خونین که از هر دو ملت قربانی می گیرد، اعمال فشار بر نظامیان پاکستانی است تا دست از تولید و حمایت گروه های افراط گرا و انتحارگر برداشته و تصفیه حساب های خود با کشورهای دور و نزدیک را از مجراهای انسانی تر انجام دهند.
در هر صورت حمله بر مکتب نظامی در پیشاور پاکستان که 145 تن کشته شدند که 132 تن آنان را کودکان تشکیل می دادند.
واکنش های جهانی به این رویداد گسترده و فراگیر بود و سوال برانگیز. اینکه وقتی کودکان و مادران مظلوم افغان در حملات انتحاری به شهادت می رسند این صداها و این نهاد ها و این تریبیون ها کجا هستند تا آن را محکوم کنند و بیرون از مرزهای شعار و دروغ، اقدامی قاطع در پایان بخشیدن به آن نمایند؟
اینکه چرا جامعه جهانی در برابر کشوری سکوت می کند که مبادرت به تولید و حمایت گروه های هراس افگنی می نمایند که امنیت منطقه و جهان را به مخاطره می افگند؟
در حقیقت این مسوولیت بزرگ متوجه دولتمردان افغانستان است که با درایت و قاطعیت ایستاده و فریب حرکت های نمادین این جنرالان را نخورند و با استفاده از وضعیت کنونی ، جامعه جهانی را وادار نمایند تا برای همیش معضل تروریزم و خاستگاه های آن در کشور پر ماجرای پاکستان را حل نمایند. در غیر آن بازهم مردمان بیگناه هر دو کشور بیشتر از همه تاوان جنون و قدرت طلبی های کسانی را خواهند پرداخت که برای بقای شان از هیچ عملی دریغ نمی ورزند.